کد مطلب:216472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

احسان و وصیت امام کاظم به علی بن اسماعیل
روزی هارون از یحیی برمكی و دیگران پرسید: آیا كسی را می شناسید كه از آل ابی طالب باشد و بعضی از احوال موسی بن جعفر را از او سؤال كنم؟

ایشان علی بن اسماعیل [1] را نشانی دادند. علی بن اسماعیل برادرزاده ی موسی بن جعفر علیه السلام بود و حضرت احسان بسیار نسبت به او می نمود. پس به امر خلیفه نامه ای به او نوشتند و او را طلبیدند. چون آن حضرت از آن دعوت نامه مطلع شد، او را طلبید و گفت: اراده ی كجا داری؟



[ صفحه 250]



گفت: اراده ی بغداد.

فرمود: برای چه می روی؟

گفت: پریشان شده ام و قرض بسیاری به هم رسانده ام.

آن جناب فرمود: من قرض تو را اداء می كنم و خرج تو را متكفل می شوم.

او قبول نكرد و گفت: مرا وصیتی كن.

آن جناب فرمود: وصیت می كنم كه در خون من شریك نشوی و اولاد مرا یتیم نگردانی.

باز گفت: مرا وصیت كن.

حضرت باز همان وصیت را فرمود. تا آنكه سه مرتبه حضرت او را چنین وصیت فرمود. پس سیصد دینار طلا و چهار هزار درهم به او عطا فرمود. چون او برخاست، حضرت به حاضران فرمود: به خدا سوگند كه در خون من سعی خواهد كرد و فرزندان مرا به یتیمی خواهد انداخت.

گفتند: یابن رسول الله، با آنكه می دانید او چنین كاری خواهد كرد، نسبت به او احسان می كنید؟

حضرت فرمود: بلی، زیرا پدران من روایت كرده اند از رسول خدا صلی الله علیه و آله كه چون كسی به رحم خود احسان كند و او در برابر بدی كند و این كس احسان خود را از او قطع بكند، حق تعالی قطع رحم خود را از او می كند و او را به عقوبت خود گرفتار می سازد.

چون علی بن اسماعیل به بغداد رسید، یحیی بن خالد برمكی او را به خانه برد و با او توطئه كرد كه چون به مجلس هارون رود، امری چند نسبت به عم خود بگوید كه هارون را به خشم آورد. آنگاه او را به نزد هارون برد. چون او داخل شد، سلام كرد و گفت: هرگز ندیده ام كه دو خلیفه در یك زمان بوده باشند. تو در این شهر خلیفه ای و موسی بن جعفر در مدینه خلیفه است. مردم از اطراف عالم خراج برای او می آورند، خزانه ای به هم رسانیده و اموال و اسلحه ی بسیار جمع كرده است.



[ صفحه 251]



پس هارون امر كرد كه دویست هزار درهم به او بدهند. چون آن بدبخت به خانه برگشت، دردی در حلقش به هم رسید و در همان شب به عذاب الهی واصل شد و از آن زرها منتفع نگردید.

به روایت دیگر بعد از چند روز او را زحیری عارض شد و جمیع احشاء و اعضای او به زیر آمد. چون آن زر را برای او آوردند، در حالت نزع بود و از آن زرها به جز حسرت چیزی برای او نماند و زرها را دوباره به خزانه ی خلیفه برگردانیدند. [2] .



[ صفحه 252]




[1] به روايت ديگر محمد بن اسماعيل.

[2] جلاء العيون، ص 896.